محل تبلیغات شما

از انچه ناراضیم



اخه شما که دست فرمونت عالیه

بشین ی هفته رانندگی مایکل شوماخر رو تماشا کن

مگه اینجوری شوماخر میشی؟؟؟

خداییش ی فراری مسابقه هم بزارن زیرپات

مربی هم داشته باشو پیست و همه چیز

فول امکانات

چند درصد احتمال داره بشی شوماخر؟؟؟؟

پس چرا از همسرت انتظار داری

برات فیلم بد بد اجرا کن؟

انقدر نمیفهمی اون بدکاره ها. حرفه ای هستن

حرفه شون اینه

زن تو فقط ی زن

مثل تو که فقط ی راننده هستی ولی شوماخر نیستی


همه منتظرند

دل توی دلشان نیست

که چه؟

ببینند حکمت پروردگار را

رحمت است یا نعمت؟

دختر است یا پسر؟

پسرش را دارند منتظر دخترند

اما اگر دختردار هم بشوند

باز پسرشان را بیشتر هم دوست نداشته باشند

بیشتر به او بها میدهند

الان دیگر میگویند زمانه عوض شده است

همه دختر دوست دارند

اما دیده ام انها را که از حضرت ابوالفضل میخواهند پادرمیانی کند تا خداوند پسر بدهد

چقدر ذهن ما درگیر جنسیت است؟

تقصیر ذهن نیست

شاید همان عوامل فرهنگی و اجتماعی باشد

شاید حضور پررنگ طبیعت در زندگی ن باشد

و بقول دوست مادرم

در این دوره زمانه

حداقل اطمینان داری که پسر هرکجا که باشد

با شکم پر به خانه برنمیگردد

و این حرفش حال مرا سخت میکند

دوست دارم لنگه کفش سیندرلایی ام را دربیاورم

بکوبم توی سر همه ادمهایی که هیزم در اتش غریزه شهوت میگذارند و

ان را بیش از حدنیاز فردی و جمعی پرورش میدهند

تا جایی که فرد تربیت نشده یا حتی تربیت شده

از فرط هوس و برانگیختگی

دامان پاک دختری را لکه دار میکند

به مسابقات بخور بخور نگاه کنید

چه حسی دارید؟

ایا درست است درحد افراط به غرایز خود پروبال بدهیم؟



نمیدانم

ولی حس میکنم

اگر برهنگیها به همین منوال تداوم داشته باشد

اگر سامانه پرفشار منکرها همچنان ببارد

اخرش به جایی میرسیم

که خودمان همانند ن عرب

برویم برای شوهرانمان

زن درست کنیم

خودمان هووووووو بیاوریم سر خودمان

هوووویی که حداقل سلامت جنسی اش را بشود تایید کرد

تا دچار نشویم به یک هووی پنهانی که معلوم نیست 

چه هست و که هست و

بعدا سلامت خودمان هم بخطر بیفتد

جنس که زیاد باشد و قیمت پایین

ادم تنوع طلبی اش شکوفا میشود

کیف باشد یا کفش لباس باشد یا غذا

مردان ما یوسف پیامبر که نیستند

کار برای ن سخت تر میشود




وهابی را ببین

با تمام وجود به دین ساختگی اش خدمت میکند

شیشه برمیدارد

گلو میبرد

ما

میترسیم زبانا امر به معروف کنیم

و حالا 

رسیدیم به جایی

که نوجوان سیزده ساله ما

نارنجک به خود میبندد تا از نظر اخلاقی منهدم شود

از حسین فهمیده تا نوجوان امروزی

خدایا تابستان نرسد از راه

بگذار هوا سرد سرد بماند

من حالم بد میشود

از این نافهای پیدای تزیین شده

از این برهنگیهای لجام گسیخته ی بی ضابطه

از این شهوتهای به اسمان بلند شده

از این نوجوانانی که هنوز خودشان را نشناخته اند

دنبال شناخت جنس مخالف اند



متاسفم 

اول برا خودم 

دوم برای جنگ تحمیلی

سوم برای فرهنگ جامعه

چی دارین بخورد مردم میدین؟

ی فیلم اسهالی

که برای ایجاد تعلیق و رمانتیک تر کردن عشقای هرزشون

پای جنگ هم کشیدن وسط

همه چیز این سریال داغون

این همون تایتانیک

روابط شهوتزده 

الان حامد عاشق چیه یاسی جون شده؟

با یک نگاه قلابش گیر کرد؟

عشقای تک لحظاه ای

اسهال استفراغ گرفتم از این فیلمای پاپتی





با افتخار صحبت میکنه

از اینکه امسال در شب قدر

برای رسیدن به مسجد و در جمع مسلمانان بودن

چهارساعت رانندگی کرده

علیرغم خستگی کارو

حالا این ادم در ایالات متحده امریکا زیست میکند

ماهی فلان قدر دلار حقوق میگیرد

و از زندگی اش راضی است

ادعای مسلمانی اش هم لابدا میشود

من به او میگویم

اولا در خانه ای زندگی میکنی که شاید روزی چادر سرخ پوستی آنجا برافراشته بوده

شاید هم خون سیاه پوستی بر زمین ان ریخته شده باشد چون 

خداوند او را سیاه افریده

برای حکومت ظالمی خدمت میکنی که ظلمش فراگیر است

خدمت شما به  رشد و  ترقی حکومت ظالم کمک میکند

پس شما هم در ظلمش شریک هستی

به خدمت کردن ادامه بده جایت خیلی خوب است

منتظر نشسته اند انجا 

امام زمان ظهور کند

بعد بیایند به ایران خدمت کنند

حالا نه اینکه دولت حسن چاخان سراسر عدل است و داد

اما دیگر بمب سر یمن و عراق و اینورو اونور نمیریزد

ادم زیر پرچم ظلم حیات ندارد

اگر زیر پرچم ظلم باشی اخرش باید مثل یاران عاشورا 

عاشورایی شوی

که انهم هزینه دارد

میشوی مالکم ایکسو و فاتحه

زندگی ارامت را از دست میدهی

میترسد در ایران بماند

استعدادهای نهفته اش شکوفا نشود

از علی ابن ابیطالب که پیشتر نیستی

دنیای دانش و حکمت بود

ولی

نخلستان اباد میکرد و

چاه میکند

امام خمینی را بالاجبار تبعید کردند

شما خودخواسته

راحت بخواب و مفتخر باش

شبهای قدرت جاویدان باد


اره 

همینه دیگه

واکسن جامانده مد نبود

که اینم مد شد

من که اعتمادی بدولت تزویر و فریب ندارم

معلوم نیست اینا چیه

با ی کارخانه داروسازی قرارداد بستن 

که محصولاتشونو رو بچه های ایران ازمایش کنن

این حدس من البته

شایدم واکسنایی که قبلا به بچه ها زدن 

ایراد داشته

نزدیک بوده لو بره

وزیر خودش استعفا داده


اییییی

چه راحت میشه حرف درست کرد

خوبه برم برا شبکه های اونور اب خبر بنویسم


نه اینکه فکر کنین از باخت ایران خوشحالم

یا دلشادم ها

نه

ولی یاد اون روز افتادم که یمنو زده بودن

همچین کری میخوندن انگار پرتقالو زدن

الان حتما باز ی عده میرن فرودگاه 

برا استقبال گرم و صمیمی

کاش از جام جهانی برگشته بودن

بهشون گوجه و تخم مرغ پرت کرده بودیم

حساب کار دستشون می اومد

الان اینجوری دست از پا درازتر برنمیگشتن میهن اسلامی

واقعا که 

چرخ همه جا تو مملکت میلنگه چون بودجه نیست

اونوقت اینا میرن به یمن جنگ زده گل میزنند

از ارزشهاشون هیچی کم نمیشه

از ژاپن میبازن

باز به ارزشهاشون اضافه میشه

فکر نکنین نمک رو زخم میپاشما

اصلا

من اهل این حرفا نیستم

منو چه به فوتبال


او مرده است

اما

لباسهایش در تن زندگان زندگی میکنند

لباس مرده را چه باید کرد؟

میتوان ان را پوشید

میتوان ان را اتش زد

میتوان ان را داد تا دیگری بپوشد

لباس لباس است

اگرچه برازنده ی صاحبش است

اما هرکسی میتواند صاحب ان بشود

زمین که نیست تا سند منگوله دار داشته باشد

اری

دلق کهن ساتر تن بس تو را

اگرچه تاحدودی ب و آ را درک کردم وقتی دیدم

لباس مادر خدابیامرزشان را پوشیده اند

اما نمیفهمم

ع چگونه توانست لباسهای زن خدابیامرزه اول شوهرش را بپوشد؟

یعنی لباسهای هووی مرده؟

هووو همه جوره هووو است

مرده و زنده اش فرق نمیکند

الان یک حس بد نسبت به ع دارم

پوشیدن لباس هوووی مرده یعنی چه؟

اگرچه ع جوانتر است و سالم و.

هزار اما و اگر دیگر

اما

اینها همه اش از دیدگاه من هست

من که یک زنم

من از دیدگاه یک مرد زن مرده نمیتوانم اظهار نظر کنم

اما

دلم برای سید تنگ شده است

رفت برای خودش آلمان

بیخبر

بی خداحافظی

سید عالم خودش را دارد

حالا خوب است تکنولوژی پیشرفت کرده است

واتس اپ هست تا حالش رابپرسمو احوالش را

چطور من به این تکه از زمین دوخته شده ام؟؟؟



انقدر دوست دارم بنویسم

اما با موبایل که نمیشه

لبی هم خیلی قدیمی شده

میبینمش دلم به حال خودم میسوزه

ی لبی نو میخوام

ولی پول نیست

اگرچه پول عین  چرک کف دست میمونه

میاد و میره

اما اون قدیما اونجوری بود

الان امدنی درکار نیست که بخواد بره

هوووووووووووووم

خدایا 

من یک لپ تاپ نو اخرین ورژن میخوام

ی خونه ی نو هم بزار روش لطفا

شما که خدایی بده دیگه

مثل چاخان که نیستی

الکی حرف بزنی

هرچی هم بیشتر حرف میزنه وضع خرابتر میشه

ی علی برکت الله میگه و 

دلار میره بالاتر

الان طلا باز شد چهارصد

خونه هم که هیچی

باید بریم چادر بزنیم

خوبه حالا اسپلیت رو خریدیمو نصبش نکردیم

وگرنه باز بابت جابه جایی باید پول میدادیم

خدایا 

حداقل ی شوهر عشایری میکردیم

که گوشت و خونمون تامین باشه

حالا لبی نبود ایراد نداشت

ولی کو

شوهرای شهری که بلد نیستن گوسفند چاق کنن

فقط راه قصابی رو بلد بودن

که دیگه تو کوچه علی چپ گم میشن

هی

سر عیدو بوی کاغذ رنگی

یادش بخیر

دلم نمیاد برم خرید

همش یاد بیجه می افتم

در فقرو نداری

کار بشردوستانه میکرد

بچه ها رو میکشت که مثل خودش سختی نکشن

این وسط ی حالی هم به خودش میداد

میگفت هروقت پول دستم میرسید

شیر میخریدم

چون شیر خاصیت داره

بعدم به دار مکافات اویزان و شدو

شیرها را حرام کرد

هی همه چیز گرانتر میشه

بیجه ها زیادتر میشن

ناامنی زیادتر میشه

بالاخره یک عده مثل ژال وال ژان مجبورن برا سیرکردن شکم نان بندو

برخی مثل دخترک کبریت فروش که جربزه ی ی ندارند

و تا حدی پاکدست و شریف هستند

کنار خیابان جان میدهند

کیف و کفش عید نخواستیم

بگم لعنت بر کی؟؟؟

مثبت اندیش باشم 

خدایا خدایا تا انقلاب مهدی از نهضت خمینی محافظت بفرما

امین یا رب العالمین


الان لبی روشن است

مجبور شدم روشنش کنم

چون مجبور م کردند حرفهایم را به گوش یک تولیدکننده برسانم

اگر پاسخ درستی دریافت نشد 

می ایم همینجا

توی همین وبلاگ وزین خودم

غرهایم را منتشر میکنمو

دلم خالی میشود

البته همین که حرفهایم را سیاهه کردم و

برایشان فرستادم حال خوبی برایم به ارمغان آورد

حرفها را تایپ کردم

پرینت گرفتم

از رو پرینتش عکس گرفتم

تلگرام کردم

شاید اضافه کاری بنظر بیاید

ولی باورکنید با موبایل لمسی نمیشود زیاد حرف زد

ناخودآگاه انسان حرفها را تلخیص میکند

حال که حرف از ناخودآگاه شد

باید بگویم

ناخودآگاه  ذهنتان را نادیده نگیرید

بروید دنبالش

همانجور که دنبال پول میروید

بعد .

بعدش را خودتان کشف کنید

وقتی با یک موجود جدید

در اعماق وجودتان آشنا شدید


انقدر دوست دارم بنویسم

اما با موبایل که نمیشود

لبی هم خیلی قدیمی شده است

میبینمش دلم به حال خودم میسوزد

ی لبی نو میخواهم

ولی پول نیست

اگرچه پول عین  چرک کف دست میماند

می اید و میرود

اما اون قدیم ترها اونجوری بود

الان امدنی درکار نیست که رفتنی باشد

هوووووووووووووم

خدایا 

من یک لپ تاپ نو اخرین ورژن میخواهم

ی خونه ی نو هم بزار روش لطفا

شما که خدایی بده دیگه

مثل چاخان که نیستی

الکی حرف بزنی

هرچی هم بیشتر حرف میزنه وضع خرابتر میشه

ی علی برکت الله میگه و 

دلار میره بالاتر

الان طلا باز شد چهارصد

خونه هم که هیچی

باید بریم چادر بزنیم

خوبه حالا اسپلیت رو خریدیمو نصبش نکردیم

وگرنه باز بابت جابه جایی باید پول میدادیم

خدایا 

حداقل ی شوهر عشایری میکردیم

که گوشت و خونه ییلاقیمون تامین باشه

حالا لبی نبود ایراد نداشت

ولی کو

شوهرای شهری که بلد نیستن گوسفند چاق کنن

فقط راه قصابی رو بلد بودن

که دیگه تو کوچه علی چپ گم میشن

هی

سر عیدو بوی کاغذ رنگی

یادش بخیر

دلم نمیاد برم خرید

همش یاد بیجه می افتم

در فقرو نداری

کار بشردوستانه میکرد

بچه ها رو میکشت که مثل خودش سختی نکشن

این وسط ی حالی هم به خودش میداد

میگفت هروقت پول دستم میرسید

شیر میخریدم

چون شیر خاصیت داره

بعدم به دار مکافات اویزان و شدو

شیرها را حرام کرد

هی همه چیز گرانتر میشه

بیجه ها زیادتر میشن

ناامنی زیادتر میشه

بالاخره یک عده مثل ژال وال ژان مجبورن برا سیرکردن شکم نان بندو

برخی مثل دخترک کبریت فروش که جربزه ی ی ندارند

و تا حدی پاکدست و شریف هستند

کنار خیابان جان بدهند

کیف و کفش عید نخواستیم

اما اگر نخرم چرخ اقتصادی جامعه نمیچرخد

(اری

باید خرید تا پول به گردش دربیاید

تا تولیدکننده باشد و کارگر تولیدی کار داشته باشد)

بگم لعنت بر کی؟؟؟

مثبت اندیش باشم 

خدایا خدایا تا انقلاب مهدی از نهضت خمینی محافظت بفرما

امین یا رب العالمین


اووووووووووووووووووووه

اری این روزها و این مناسبتها و این قیمتها و این خواسته هاو

این فاصله درا ز بشریت با معنویت و

این جهان و آن جهان و

روزمرگی های شبانه روزو

ماو گمگشتگیها و سردرگمیهاو

عمر گذرا و

غفلتهای پایدارو

باقیش را خودت بنویس


بعله

بعد از بالا اوردن و شستن دهان

که با دیدن فیلم فوق الذکر رخ میدهد

باید گفت 

علیرغم همه ی زشتیهای بتصویرکشیده شده

در این پلانهای به نخ کشیده شده،

یک گوشه از حقیقت ما ادمها رو نشان داد که البته

اگر مسلمان باشیم نباید این حقیقت در مانهفته باشد و

ان این است که:

تا وقتی نقض ارزشها مستقیما و محسوس خود من را نشانه نگیرد و تهدید نکند و تحقیر

در مقابل نقض ارزشها سکوت میکنم 

غافل از اینکه

جریان نقض ارزشها

عاقبت دامنگیر من هم میشود

وسیل براه افتاده مرا نیز باخود میبرد

یاسی جون هزارتا کار ضد ارزش از سروش دید

ولی زندگیشو کرد

تا وقتیکه رسید به زن دوم و به قولی 

خیانت به شخص مستقیم یاسمن جون

و حامدی که پشت در منتظر نشسته و

غذاهای نخورده ای که با یادش بالا میارم




الخبر اینکه

شوهر ان طلاقی دوم که قبلا گفتم

در فراسوی کشمکشهای طلاق و طلاق کشی

رفته است در سایه ی امنی

برای خودش زن گرفته است

و البته مخفیانه به ریش نداشته ی زن اولش میخندد

لابد نیاز داشته است او مرد است و نیازمند

زنش نیاز ندارد زن است و ضعیفه

برود با اقساط ماهیانه ای که بابت نفقه و مهریه میگیرد

 برای خودش شوهر بتراشد

چون شرعا و قانونا حق ازدواج  ندارد چه اشکار چه نهان

البته الان دیگر دیر شده است

باید از قبل به این مسایل فکر میکرد و

نیام از شمشیر زبان برنمیکشید

جالب است نه

جالبتر از ان تحلیلها و تفسیرهای نخبگان و فضلای فامیل درخصوص این رویداد کاملا غیرمترقبه و محرمانه است

اگرچه محرمانه بود و هنوزم باید محرمانه باقی می ماند

اما

شترسواری دولا دولا نمیشود و

بالاخره صدای تشتی که از بام می افتد را همه میشنوند

و نمیدانم ان گونی گونی لاوهایی که با زن اولش میترکاند

کجا چال کرد که به این زودی تجدید فراش برایش سهل گردید

و حالا والدین گرامی اش نیز صدای تشت را شنیدند و

اول ناراحت بودند از پنهانکاری 

بعد از عجله و گفتند ای پسرجان شما همین گلیمی که خیساندی از اب بکش بعد برو سراغ بعدی و

 النهایه شگفت زده شدند از هوش و درایت پسرشان 

که رفته است روی بار اماده نشسته

یعنی

زن دومش زیبا هست

ماشین و اثاث البیتش کامل است و

برای خودش حقوق دارد و

کمتر از جان به پسرشان نمیگوید و

از همه مهمتر

پسرشان را همانجور که هست

با همه ی عیبها و نقصهایش

دربست قبول دارد

البته بعید میدانم او را کامل شناخته باشد

یک بچه هم از شوی اولش دارد

که برای این پسر کافی است

و دیگر لازم نیست 

در بن بست اقتصاد مقاومتی برای پوشک بیافتدو

خلاصه اینکه

علف بدهان بزی شیرین امده است و

همه راضی

گوربابای ناراضی

و البته این ناراضی من نیستمها

ناراضی اسیه هست

که خونش از شنیدن این استدلالات عجیب و غریب بجوش امده است و

من اطمینان دارم

اگر این زن پول نداشت

این مرد به او نگاهم نمیکرد اگرچه خوشگل میبود

و این انگار شده است روزگار ما و

واقعیت ما

هرکه پولدارتر است

نه تنهانزد خدا

بلکه نزد همه گرامی تر است



اسفناج اسفناج

گاری دستی داشت

با یک تکه زمین

و هنجره ای فولادی

اسفناج میکاشت و

با گاری دستی اش میفروخت

توی کوچه و خیابان 

داد میکشید

اسفناق اسفناق

و صورتش سرخ میشد

وگلوی من درد میگرفت

دراوردن نان حلال راحت نیست

واسه نون واسه نون

کاش بلندگوی بنزینی هم وجود داشت

مثل اره موتوری بنزینی

خدابیامرز

اکنون در گور ارام گرفته است

لازم نیست برای پاسخ دادن به ن و منکر داد بکشد

هرکه به روزی کم راضی باشد

 خدا به عمل کم او راضی میشود

فکر کنم اسفناجی از همینها باشد



همسایه برای چندمین بار راهی بیمارستان شد

صدای اژیر امبولانس را که میشنوم

حالم بد میشود

استرس می اید توی رگهایم میرقصد

شاید اگر شوهرش انقدر زود بدرود حیات نگفته بود

الان زنش انقدر مریض نبود

خروار خروار غصه وارد قلبش شد

در کشاکش تقسیم میراث

و حالا باید برود امبولانس سواری و

پوشک بخرد برای خودش

انهم با پول نداشته

همسایه ی دیگر مان اما

دو مرغ عشقند

که همدم و مونس همند

با همه ی بی مهری هایی که میبینند

خدایا برای هم حفظشان کن


پرکشید و رفت

به اسمانها

فرزندی نداشت

چون مردی او را به همسری انتخاب نکرد

شاید چون نابینا بود

چشم نداشت تا مرد از سر تا پا عیبی را بپسندد

هی

روزگار است دیگر

کاری نمیشود کرد

بی سروصدا رفت

در سکوت مطلق

فقط یک بیب ممتد

بیییییییییب

حالا از اسمان همه را میبیند



الان دو ساعت بعد از نیمه شب است

من بیدارم

توی اتاق شلوغ خوابم نمیبرد

تصمیم گرفته بودم به سبک همسایه خانه تکانی کنم

اما

التوبه التوبه

اینکه هر اتاق را به صرف برسانی وبعد تمیز تمیزش کنی

همه ی وسایلش را و خودش را از کف تا سقف

طاقت فرسا و جانکاه است

ان هم دست تنها

کتابخانه را ریختم بیرون

همه کتابهایش

با همه ی خردریزهایی که جاداده بودم

حالا نظم کتابها بهم ریخته و

غصه ی بعدش را میخورم 

نظم دوباره و.

اوووه

چه غلطی کردم

اصلا خانه ما تاسال نو مرتب نخواهد شد

این موضوعی است بدیهی تر از فرجام برجام

کورگره ماجرا اینجاست

که کتابخانه را جابه جا کردم

و ماحصل شد یک کمر پر درد

و حالا این کتابخانه ی سنگین روی فرش جا خوش کرده است

و الامان از روزی که فرش نیاز به شستشو پیدا کند

قبلا توی ان اتاق بودو

کنار فرش بود

الان توی این اتاق و روی فرش

اگر این همه کتاب نداشتم

دست و پایم بازتر بود

با این خانه های نیم وجبی

داشتن کتاب غوز بالاغوز است

اما این کتابها برایم نشانه است

نشانه اینکه من بچه سرراهی نیستم

در هر خانواده ای از فامیل مادری

یکنفر پیدا میشود که 

خوره ی کتاب جمع کردن باشد

مادربزرگ خدابیامرز کلی کتاب داشت که

بعد از وفاتش نمیدانم چه شدند؟؟؟

راستی کجا رفتند کتابها بیصدا؟

بعد از من کتابهای من چه میشوند؟؟؟

دایی بزرگ هم کتابخانه داشت و

انهم لابد بین وراثش توزیع شده است

خدابیامرز عروس خاله

از شر کتابهای شوهرش میخندید

شیدا شده بود

زندایی کوچک هم همین وضع را دارد

من هنوز به انها نرسیده ام

ولی پول دادن به کتاب برایم اسان است

برعکس پول دادن به لباس

انهم در حوالی سال نو

با این قیمتهای نجومی

خوبی کتاب این است که دست دهمش هم با نوی ان فرقی ندارد

همه اش یکی است

باز هم برعکس ادمها

یکی نیستند نه با خودشان نه با دیگران

درست مثل لباس

که باید تنخورش را دید

مرد خانه عطسه فیلی میزند

و این عطسه های شبانه

حساسیت فصلی ست به بهار

و این یعنی بهار خیلی وقت است از راه رسیده

ماهی قرمزهم خریده ایم

فقط هفت سین نچیده ایم و

دلمان را نتکانده ایم

کاش دل هم میشد تکاند

انهم به سبک همسایه

همه اش را ریخت بیرونو

تمیز کردو

دوباره چید

کاش میشد

ای کاش



ادم وقتی به مراکز بهداشتی وبالاخص درمانی مراجعه میکند

از درد دیگران به خود میپیچد

حتی فیزیوتراپی هم امن نیست

این همه دردهای عجیب و حوادث در کمین

واکسن زدن را به مسخره ترین کار عالم مبدل میسازد

برای چه واکسن میزنیم؟

تا از سرطان بمیریم یا از گشادی دریچه قلب

که انهم ناگهانی بروز میکندو زجرکش و دردکش

کار ادم را میکشاند به پوشک و

دنیای عجیبی است

ما هم عجیب تر ازهمه ی موجودات

همه در مراکز درمانی سردرگمن

هر دکتری نظریه خاص خودش را دارد

و مثل دادگاه هم نیست که بشود وکیل گرفتو با دکتر گفتمان داشت

میروند دنبال کشف فضا

از شناخت بدن انسان عاجزند

همین زیر دستشان

نخورید و نیاشامید

که جهان بسی نا امن گشته است

ظهر الفساد فی البر و البحر بما کسبت ایدی الناس



حس نوشتن ندارم

اما

خوابم نمیبرد

این خانه ی شلوغ و درهم هنوز نامرتب است

چون من کار کردن با دریل را بلد نیستم

و البته مهمتر اینکه ما دریل نداریم

و من زور بازو 

بایستم روی چهارپایه انهم دریل بدست

چه خیالاتی

بچه که بودم به ورزشهای رزمی علاقه داشتم

فقط علاقه 

نه انقدر که مثل

بروم با مردها کاراته کار کنم

انوقتها مربی کاراته زن نبود

الان هم دیگر دیر است

با این شکم پاره که نمیشود مشت خورد

اینها را دیشب نوشتم

صبح شد

شب شد

روز شد

شب شد

دودورودودودودورودودو

عید شد

سیصدو شصت و چهار روز گذشت

دوباره عید خواهد شد

بر مدار تکرار زیست میکنیم

خدایا ما یتیمان ال محمدیم

گم کرده راهیم

نه رجب دردی از ما میزداید

نه رمضان چاره ساز است

قبل از اینکه ازکاملا از دست برویم

مهدی را بفرست



بعضیها مازوخیست دارن

سر سال نویی

تو لحظه ی تحویل سال

بمبک منفجر میکنن

که قلب ادم یهویی میریزه پایین

باز اینا قابل درکن

ی عده دیگه مازوخیست شدیدا

قابل درمان نیستن

تو پیام تبریک سال نوشون

از دردورنج و غم و خون حرف میزنن

که ما بدبختیمو بیچاره ایمو

کوفتیمو دردیمو

والا داعشیها از این احساسات ندارن

چرا اینا اینجورین؟

یعنی همه جا باید بکوبن تو سر همه

که شعله ی امیدو خاموش کنن

مازوخیست روان نژند نیاز به درمان

برو لطفا حول کن حال خودت را


دیشب مرتی امد دیدنم

بعد ده سال دیدمش

مرتی از دوستان خوابگاه

خیلی عالی بود

گذشت زمان اصلا حس نمیشد

یعنی انگار همین چندلحظه پیش

تو راهرو باهم حرف میزدیم

خدایا متشکرم

اینم عیدی روز تولد حضرت علی

که یادم رفت به شوهر مرتی تبریک بگم

از همین راه دور

بر همه ی مردان مبارک باد

مردان مرد این روزگار

البته منظورم بود

کاش باقی دوستان هم خرده معرفتی داشتن

شما داشته باشید

از شهر دوستان که گذر میکنید

سری هرچند سرزده

به رفقاتون بزنید

بالاخص دوستانی که دوستیشون بوی کهنگی نمیگیره


حس نوشتن ندارم

اما

خوابم نمیبرد

این خانه ی شلوغ و درهم هنوز نامرتب است

چون من کار کردن با دریل را بلد نیستم

و البته مهمتر اینکه ما دریل نداریم

و من زور بازو 

بایستم روی چهارپایه انهم دریل بدست

چه خیالاتی

بچه که بودم به ورزشهای رزمی علاقه داشتم

فقط علاقه 

نه انقدر که مثل

بروم با مردها کاراته کار کنم

انوقتها مربی کاراته زن نبود

الان هم دیگر دیر است

با این شکم پاره که نمیشود مشت خورد

اینها را دیشب نوشتم

صبح شد

شب شد

روز شد

شب شد

دودورودودودودورودودو

عید شد

سیصدو شصت و چهار روز گذشت

دوباره عید خواهد شد

بر مدار تکرار زیست میکنیم

خدایا ما یتیمان ال محمدیم

گم کرده راهیم

نه رجب دردی از ما میزداید

نه رمضان چاره ساز است

قبل از اینکه کاملا از دست برویم

مهدی را بفرست



الان دو ساعت بعد از نیمه شب است

من بیدارم

توی اتاق شلوغ خوابم نمیبرد

تصمیم گرفته بودم به سبک همسایه خانه تکانی کنم

اما

التوبه التوبه

اینکه هر اتاق را به صرف برسانی وبعد تمیز تمیزش کنی

همه ی وسایلش را و خودش را از کف تا سقف

طاقت فرسا و جانکاه است

ان هم دست تنها

کتابخانه را ریختم بیرون

همه کتابهایش

با همه ی خردریزهایی که جاداده بودم

حالا نظم کتابها بهم ریخته و

غصه ی بعدش را میخورم 

نظم دوباره و.

اوووه

چه غلطی کردم

اصلا خانه ما تاسال نو مرتب نخواهد شد

این موضوعی است بدیهی تر از فرجام برجام

کورگره ماجرا اینجاست

که کتابخانه را جابه جا کردم

و ماحصل شد یک کمر پر درد

و حالا این کتابخانه ی سنگین روی فرش جا خوش کرده است

و الامان از روزی که فرش نیاز به شستشو پیدا کند

قبلا توی ان اتاق بودو

کنار فرش 

الان توی این اتاق و روی فرش

اگر این همه کتاب نداشتم

دست و پایم بازتر بود

با این خانه های نیم وجبی

داشتن کتاب غوز بالاغوز است

اما این کتابها برایم نشانه است

نشانه اینکه من بچه سرراهی نیستم

در هر خانواده ای از فامیل مادری

یکنفر پیدا میشود که 

خوره ی کتاب جمع کردن باشد

مادربزرگ خدابیامرز کلی کتاب داشت که

بعد از وفاتش نمیدانم چه شدند؟؟؟

راستی کجا رفتند کتابها بیصدا؟

بعد از من کتابهای من چه میشوند؟؟؟

دایی بزرگ هم کتابخانه داشت و

انهم لابد بین وراثش توزیع شده است

خدابیامرز عروس خاله

از شر کتابهای شوهرش میخندید

شیدا شده بود

زندایی کوچک هم همین وضع را دارد

من هنوز به انها نرسیده ام

ولی پول دادن به کتاب برایم اسان است

برعکس پول دادن به لباس

انهم در حوالی سال نو

با این قیمتهای نجومی

خوبی کتاب این است که دست دهمش هم با نوی ان فرقی ندارد

همه اش یکی است

باز هم برعکس ادمها

یکی نیستند نه با خودشان نه با دیگران

درست مثل لباس

که باید تنخورش را دید

مرد خانه عطسه فیلی میزند

و این عطسه های شبانه

حساسیت فصلی ست به بهار

و این یعنی بهار خیلی وقت است از راه رسیده

ماهی قرمزهم خریده ایم

فقط هفت سین نچیده ایم و

دلمان را نتکانده ایم

کاش دل هم میشد تکاند

انهم به سبک همسایه

همه اش را ریخت بیرونو

تمیز کردو

دوباره چید

کاش میشد

ای کاش



اتاق تاریک است

صبح شده اما خورشید هنوز در راه است

البته اگر بخواهیم به گالیله احترام بگذاریم

باید گفت زمین هنوز به خورشید نرسیده است

اگرچه به دور ش میگردد 

همسفران خسته و خوابن

من بیدارم اما

چشمانم میسوزد

بر اثر همین خورشیدی که زمین بدورش میگردد

چقدر گرم بود

و ما در ترافیک پرحجم اما روان

درون صندوقهای فی متحرک چرخدار

جلوس کرده بودیم

و به صدای اژیر امبولانس گوش میدادیم

که راهی برای رفتن به جلو نداشت

و فقط استرس به ما تزریق کرد

و بعد از ان به لطف بودن و داشتن تلنگرام

فهمیدیم شیراز هم به اب نشست

ادم سیل را که میبیند

ساختن سد برایش مسیله ساز میشود

نوعی اشفتگی عقلی به حساب می اید

مثل نگه داشتن شیر درنده

پشت قفسی با قفل شکسته

ابرو بادو مه و خورشید و فلک باضافه امریکا 

دولت بی تدبیری و نا امید درکارن

تا تو نانی به کف نیاریو گرسنه بخوابی



از نظر روحی

در اشویتس بسر میبریم

روحمان در ارامش نیست

روانمان شده است سیبل

هر دست و رو نشسته ای نیامده

ما را هدف قرار میدهد

از بس که واداده ایم

هوشیار نیستیم

حواسمان را داده ایم به ناکجاابادهای بی خاصیت

چپ و راست ضربه میخوریم

نمونه اش همین اقا

ده من ریش دارد

شش تا انگشتر عقیق در دست

ایام البیض رجب سرش برود اعتکافش را میرود

انوقت دنبال زنی است که از زن پسرعمویش خوشگلتر باشد

این سندروم ساسی مانکنی این خوشگله مال کیه

ریشه هایی دارد ناشناختنی

زوجهایی را میبینم

دست در دست هم داده به مهر

در هر کوی و برزن به نمایش میگذارند عشقشان را

اگر مشت نمونه خروار باشد

این همه عشاق کف خیابان  

پس این همه طلاق چیست؟

من از همه خوشگلترم هم سندرومی است که تلاطم روحی می اورد

باقی اش باشد برای بعد

الان دارد باران میبارد

بروم روحم را نجات دهم تا 

غرقاب سیلاب نشده 






بارو بندیلمان را جمع کردیم

راه افتادیم

رفتیم تا رسیدیم

به سرجای اولمان

سفر تمام شد

سفر که تمام میشود

دیگر تمام شده است

مثل عمر ادمی

وقتی تمام شود

دیگر تمام شده است

کاری نمیشود کرد

راه رفتنی را باید رفت

در سفر کارهای زیادی میکنیم تا راحت باشیم

خوش باشیم

مفرح باشیم

بفکر اخرتمان نیستیم اما

چه کنیم انجا هم خوش باشیم؟


توی گوشم است

زوزه میکشد و میپیچد

میرود توی سرم

گیر می افتد

جاخوش میکند

صدای گریه ی بچه

 همراه است با جیغ و پاکوبیدن و

بنوعی نعره زدن هم میشود تعبیر کرد

هرجابروی در جمع ن

هست بچه ای که اینچنین ارامش را متلاطم کند

دوست دارم بگریزم

به کوه

به دشت

حتی به کویر




سیل

می ایدو

میشوردو

میبرد

مراهم برد

به سالهای قبل

به لب رودخانه ی دز و سبزه قبا

به اردوی راهیان نور

ان روز دز ارام بود

همه دستی بر اب

و برخی تنی بر اب زدیم

و ناهاری که لب دز خوردیم

و پرتقالی که به من نرسید

و ام جی که همان حوالی زندگی میکرد

و شاید هم میکند هنوز

و اعظم که در خرم اباد ساکن بود

و من خبری از او ندارم

و الهی که همه به سلامت باشند


فقط تک دختر پدر و مادرش نبود

کل فامیل او را جواهر میدانستند

همه غیر از ما البته

عشاق دست رد به سینه خورده ی بسیاری

از همین فامیل با هم گلاویز شدند

برای تقدم در عاشق شدن

و یکی از این دست به یقه شدنها

خیلی پرسروصدا شد

و از بمب خبری فامیل

تبدیل شد به

سرتیتر اخبار منطقه

خلاصه انها که پسر داشتند

سنگ مفت گنجشک مفت

به خواستگاری شتافتند

و انها که پسر نداشتند یا پسرشان را قابل نمیدانستند

هر پسر قابلی میجستند

جواهر فامیل را معرفی میکردند

شنیده ها حاکی از این است

که از درو دیوار ان خانه خواستگار میریخته است

تا انجا که روزگار برخانواده جواهر تنگ شد و

عاقبت الامر

یکی از خواستگاران جان برکف

وفات یافتوجواهر در مراسم ختمش سنگ تمام گذاشت

هلاک شد بس که گریید و غش کرد

و این درحالی بود که

این عاشق دلسوخته

بارها و بارها به پابوس جواهر شتافت ولی

دست رد به سینه اش خورد

شاید جواهر تصورمیکرد

زمانه به او فرصت میدهد 

لیلی وار ناز بریزد و

ان عاشق دلسوخته ناز بخرد

و اگرچه بعد از ان نمایش رمانتیک

بازهم از تعداد خواستگاران سینه چاک کم نشد

بلکه بیشتر هم شد

تا شاید جواهر دلش ارام بگیرد

در کنار مردی که یاداور ان مرد دگر باشد

خلاصه اینکه

چرخ فلک چرخیدو

جواهر اگرچه در بهت و ناباوری فامیل

با مردی غریبه تر از هر غریبه ای

و پایینتر از خواستگاران قبلی

 ازدواج کرد

کاملا بی سروصدا

و رفت به شهری دور

انجا که هیچ اشنایی نباشد

تا جواهر و شهر ناموزونش را ببیند

و اینک خبر طلاقش سرتیتر اخبار است

انهم باضافه حواشی و تفاسیر

از انتخاب نادرستو

عاقبت اویی که

دهها تن برای خوشبختی اش مجدانه تلاش کرده بودند

و اگر نبود یاسمن خانم

که جواهر را به برادرش پیشنهاد داده بودند

من از عمق تعصب فامیل برای خوشبختی جواهر نااگاه میماندم

و همین فامیل هنوز مهر طلاقش خشک نشده است

دوباره شروع کرده اند به تلاشی دوچندان

که دیگر ماهی از دستشان لیز نخورد

هرچند پسری درفامیل نمانده است

همه رفته اند خانه ی بخت

با جگری سوخته در فراق یار 

یاری که اکنون ازاد شده است

و اینبار شاید راحتتر به دست بیاید

خداوند زندگی همه ی عشاق دلشکسته را حفظ کند


انسانهای گرفتار در سیلاب را میبینم

اشکم روان میشود

شاید دچار افسرده خویی شده باشم

شاید هم افسرده خو بودم

اشکم روان است

شب و روز ندارد

دست خودم نیست

یاد جنگ می اید بسراغم

انگار کاری که صدام نتوانست با سوسنگرد کند

قرار است اب بکند

همان ابی که مایه ی حیات است

اگر نتیجه بیتدبیری باشد ، چه؟

آه از ان ساعتی که با تن چاک چاک

نهاده ان تشنه لب صورت خود روی خاک


انقدر این روزها تحت فشار بوده است

که الان درد میکند

ان روزهای پیشتر

زله بود و امروز سیل

باز زله بگمانم از سیل بهتر باشد

شاید هم بهتری درکار نباشد

درهردو حالت زمین از حیز انتفاع خارج میشود

بلا استفاده که هیچ

خودش میشود گریبانگیر

زله که امد به صرافت افتادم

تا چادری بخرم و بندازم گوشه ی حیاط

تا اگر زله دیده شدیم

منتظر چادر نمانیم

حالا که سیل امده 

باید حیاط را به کیسه های شن مزین کنیم

میشود دور باغچه چیدمانشان کرد

یا کف حیاط را یک لایه کیسه شنی پر کنیم

یا مثل تپه بریزیم روی هم با کمی بذر سبزی

یا مدل پله کانی برای گذاشتن گلدان

قلبم درد میکند

انقدر این روزها بهم فشرده شده است




نه حرفی

نه کلامی

توشهر نیم وجبی ما

اپارتمان میلیاردی سبز شده

یادش بخیر

ی وقتی پرادو پنجاه تومن بود

حالا ادم ی تومن باید بده

ی قفس دربسته بخره

بعد تو تبلیغاتش نوشته

اپارتمان لوکس

اونوقت عکس وان حماموتوالت فرنگی گذاشتن!

با عکس گاز صفحه ای!

معنی لوکسم فهمیدیم

ی تومن که پولی نیست

بدرد نوکیسه ها میخوره



خوب یجور برنامه ریزی کنیم که دچار اسیب نشویم

یا اسیب به.حداقل برسد

بهتر است

یا بیخیال شویم

و بگوییم هرکه زرنگ نباشد اسیب میبیند

بعد ما اسیبهایش را جبران کنیم

شاید هم نتوانیم جبران کنیم

اسیب دیده با دردورنجش کناربیاید

شاید هم کنار نیاید

بشود مار زهرخورده و

بیفتد به جان دیگران؟


بشود کودکی بد و ما کتاب بنویسیم زندگی خوب

بگوییم پدرت مست بود کرد

تو گناهی نداشتی

خودت را سرزنش نکن؟


بگوییم برادرت 

نتوانست شهوت خود را کنترل کند

از تو مکررا سواستفاده میکرد

مشکل تو نبودی

تو خوب بودی

مشکل جامعه است که

کودک به سن تمیز نرسیده را در دام شهوت گرفتار میکند؟

تو خوب هستی لیاقت همه چیز را داری


به مرد بگوییم

زنت با یکی دیگر رفت

تو خوب بودی

ان مردی که عاشق زن شوهردار شد خوب نبود


به مرد بگوییم

پدرت مست بود هرروز مادرت را میزد

تو مثل پدرت نباش

مست کن اما طفل چهارساله ات را نزن


به زن بگوییم

اخی

ضعیف بودی

ناخواسته بهت کردن؟

نترس

بیا بگو

جلوی دوربین

به خبرنگاران

به رومه نگاران

از هیچ چیز نترس

ما امنیت را فراهم میکنیم

که تو دردت را همه جا جاربزنی

خجالت نکش

قضاوت نمیشوی

فقط بگو

جامعه ازنظر روانی امن است

همدرد است


همه چیز را رها کنیم

بعد مشاور بزاریم

برای التیام زخمهای روح؟

زخمهایی که مثل زخم بستر هستند

روح را نابود میکنن




سریال کره ای ظهرگاهی شبکه دو بود که تمام شد

قسمت اخرشم ندیدیم

اگرچه شنبه صبح شاید بشه ببینیم

سریال خوبی بود

از متوسط به بالا

از اون سریالهایی که روند فیلم مهمه نه نتیجه

نکته ی طلایی فیلم این بود که بعد از سی سال

سرزنش کردن چانگه توسط شوهرومادرشوهروخودش

بخاطر اتفاقی که چانگه تو رخ دادنش مقصرصددرصدنبود

همه فهمیدن مقصر اصلی یانگسیل بوده

که این همه سال پشت نقاب خودشو مخفی کرده بود

البته یانگسیل هم بخاطر شرایط بدی که چانگه هم تو به تصویرکشیدن اون شرایط بد نقش داشته برای انتقامگیری اون کارو کرده و بعدش اگرچه عذاب وجدان گرفت اماهیچوقت حقیقتو نگفت تا ماه از پشت ابر درومد

البته زیاد تلاش کرد تا جلوی ابرو بگیره اما نتونست

وقتی همه متوجه نقش یانگسیل شدن

تلاش کردن چانگه چیزی نفهمه

چون کسی که بیشترین اسیبو دیده بودچانگه بود

و اطرافیان بخاطر رفتارهای بدی که با چانگه داشتن ازش خجالت میکشیدن

و اون قسمتی که چانگه بالاخره فهمید .

نه از خود اتفاق بلکه ازنوع واکنش ادمها به اتفاق،کل اعضای خانواده اسیب دیدن و شخصیتشون در پرتو این رفتارها شکل گرفت یکی یاغی شد تابگه من هستم یکی ساکت و بیصدا شد یکی دستوپاچلفتی

جالب بود کل زندگی چانگه و نگاهش به خودش و دیگران درپرتو این حادثه بود

این فیلم نشون داد که ما ادمها بخاطر قضاوتهای غلطی که میکنیم چطور یک عمر در اشتباه و بی مهری بسر میبریم

چانگه پیر شد درحالیکه از شوهرش بی مهری های بسیار دید بخاطراینکه مقصرشناخته شده بود بدون اینکه تقصیر داشته باشه تازه خودشوهر هم تو بطن ماجرا بود 

اگه شوهرومادرشوهرچانگه به خوبیهای اون نگاه میکردن و حداقل این اجازه رو بخودشون میدادن که ببخشنش زندگی برای همه راحت تر میشد

در اخر هم همه یانگسیلو بخشیدن حتی خود یانگسیل، خیلی راحت ی خونه تو ی جای سبز و ی زندگی مفرح ارام

من از دیدن این فیلم لذت بردم

کاش فیلمنامه نویسهای ایران برن یاد بگیرن

باز یاد یاسی یاسی افتادم

سروته فیلم 

دل از من بردو رو از من نهان کرد

خدایا با که این بازی توان کرد

یک نگاه و عشق اتشین


البته صددرصد این فیلم هم برش خورده و ریز شده

با هدف بومی سازی

شاید اصلش ی فرقایی داشته باشه

ولی همینی که از شبکه دو پخش شد 

لذت بخش بود



بارو بندیلمان را جمع کردیم

راه افتادیم

رفتیم تا رسیدیم

به سرجای اولمان

سفر تمام شد

سفر که تمام میشود

دیگر تمام شده است

مثل عمر ادمی

وقتی تمام شود

دیگر تمام شده است

کاری نمیشود کرد

راه رفتنی را باید رفت

در سفر کارهای زیادی میکنیم تا راحت باشیم

خوش باشیم

مفرح باشیم

جا رزرو میکنیم

رستوران خوب سرچ میکنیم

اماکن دیدنی را لیست میکنیم

مایو میبریم برای موجهای ابی و

کفش راحت

لباس گرم

بفکر اخرتمان نیستیم اما

چه کنیم انجا هم خوش باشیم؟


بیست سالش بود

فقط بیست سال

بدلیل پارگی دیسک

کمرشو جراحی کردن

بهش گفتم مگه دیسک پاره میشه؟

من تصورم این که دیسک استخوان

پس شکسته میشه نه پاره

ولی اون گفت پاره شده

بر اثر دولابودن زیاد و ضعف عضلات 

چون کارگر زمین هستو

میرفته تیشه زنی و علف کنی و.

و من بعد نمیتواند برود

و باید برود دنبال فیزیوتراپیو

معاینه های بعد از عملو

پادردی که ایجاد شده و

خدایا

یک زن

با کمری معیوب

و وضع مالی ضعیف

هیچ فکر ناشی از دلسوزی یا ترحمی نمیکنم

چون خدایی به بزرگی تو دارد

در این دنیای فانی و زودگذر


دوست دارم ی تحقیقی کنم

راجع به

نقش موقعیت اجتماعی ن در ازدواج موفق و تداوم زندگی مشترک

فصل اول از نظر اقایان

فصل دوم از نظر خانم ها

تعریف موقعیت اجتماعی هم مهم هست

بیشتر به شغل برمیگرده

شاید هم فعالیتهای خیریه یا فعال محیط زیستی

ثروت خانوادگی

موقعیت والدین یا یکی از اقوام درجه یک

زیبایی ظاهری

تیپ روز داشتن و نداشتن


فیزیو جواب نداد

یعنی کم جواب داد

دکتر فرمودن جراحی

ولی حالا محض اطمینان از تشخیص

و امید اینکه شاید راهی دیگر گزینه ای بهتر

میریم پیش یک دکتر دیگر در پایتخت

و یک دکتر دیگرتر در همین حوالی

و حوصله تهران شهر اخلاق را ندارم

و البته با وجود و ملاحظه ی الام دیگران در فیزیو

و همچنین اطراف خودم

که انگار هرکسی زاده شده تا حامل یک بیماری و

کیسی پولساز برای یک دکتر باشد

ناراحت نیستم

نه اینکه نباشم ولی یجوری ام دیگه

شاید زیاد ناراحت نباشم

کاشکی برگرده

اون سلامتی

اره

چه بخوای چه نخوای

بی جراحی نمیشه

دوست دارم سلامتی مثل همیشه


نه حرفی

نه کلامی

توشهر نیم وجبی ما

اپارتمان میلیاردی سبز شده

یادش بخیر

ی وقتی پرادو پنجاه تومن بود

حالا ادم ی تومن باید بده

ی قفس دربسته بخره

بعد تو تبلیغاتش نوشته

اپارتمان لوکس

اونوقت عکس وان حماموتوالت فرنگی گذاشتن!

با عکس گاز صفحه ای!

نقشه افتضاح

ی سالن بزرگ باچندتادرب

سه تا خواب

معنی لوکسم فهمیدیم

ی تومن که پولی نیست

بدرد نوکیسه ها میخوره



کی خواب

کی بیدار؟

همه خواب

بابالی چغندر بیدار

یادش بخیر

مادربزرگ این قصه رابرایمان تعریف میکرد

هنر قصه گویی برای نوادگان

حالا ما شاید نوه هایمان را نبینیم اصلا

اگرهم ببینیم قصه گویی را بلد نیستیم ابدا

یاد یکی از دوستانبذهنم یورش اورده است

خیلی وقت بود که از خاطرم رفته بود

وقتی یکنفر اینگونه در ذهنم حاضر میشود

طبق اصل دل بدل راه دارد

میگویم حتما او بیادم هست

ولی با وجود وسایل تسهیل کننده ارتباط

ادم دلش مکدر میشود

که چرا ارتباطی با دوستان ندارد

و این ثمره ی اعتماد بیش از اندازه به تکنولوژی است

که منبع مناسبی برای ذخیره اطلاعات نیست

صدای خروپف می اید

مرد خانه خواب است

در خواب چند عطسه ی فیلی میزند

حساسیت بهاره دارد

هوووم

و خواب از چشمانم رخت بربسته است

باران میبارد

از سوراخ پیشین لوله ی هود

می اید 

میریزد

روی تخت اشپزخانه

بعد روی فرش

بعد خودش دوباره خشک میشود حتما

من هیچوقت

هیچ ترتیبی برای جمع کردنش اتخاذ نکردم

چون باران نمیبارید

اما امسال

متفاوت از سالهای پیش است

باید کاری کرد تا سیل راه نیفتاده

یعنی دوستم دارد چکار میکند؟

چقدر دور افتاده ام

از خاطراتم

از گذشته ام

از خود قدیمی ام

چقدر عوض شده ام

چرا شبها بیخواب میشوم؟

عین مادربزرگ خدابیامرز

که شبها خواب نداشت

بهار که میشد

در اولین فرصت دلمه برگ مو میپخت

عجب دلمه هایی

شاید توی بهشت دوباره نصیبمان شود

این شکم را هم اگر نداشتیم

انگیزه زندگی هم افول میکرد

اگر هیچ خبری از دوستم ندارم

اما مادربزرگ حتما توی بهشت برای خودش حالی میکند

مادربزرگ من اگر مرد بود

اسمش در رده ی عرفا لیست میشد

اما نشد

چون زن بود

و درپرده بودن ذات نگی است

خوب است بروم جاپای مادربزرگ بزارم

اما نمیشود

او کجا و من کجا

مادربزرگ بیحجاب را توی خانه اش راه نمیداد

مگر با یک امربمعروف حسابی

حالا ما با ادمهای بینماز نشست و برخواست داریم 

بقول قدیمیها باهم نان میشکنیم

دوستم ادرس اینجا را داشت

جزو معدود کسانی بود که اینجا را بلد بود

اما نمی اید دیگر

حتما یادش رفته است

اری حتما

سرش شلوغ است

از اندسته ادمها بود که وقت خالی نداشت

بروم مسواک بزنم

دیشب دیروقت از مسجد امدیم

صاف خوابیدم

مسواک نزدم

قدیمترها

بدون مسواک خوابم نمیبرد

چه روزگاری






مثل یک مجسمه سنگی

نشسته بود در ردیف سیاه پوشان

پدرش را بردند

پدری که میراثی نداشت

و او ماند

با پنجاه سال سن

و شغل نداشته و

شوی نداشته

و حالا برود تحت سرپرستی چه کسی؟

باید سر پنجاه سالگی دنبال کسب روزی باشد؟؟؟

اینها توی سر من چرخ میخورند



حمله

پیش به سمت کلیه ها

خوبه

خیلی خوب پیش رفتین

کلیه هانابود شدن

کارش به دیالیز رسید

گروهان یک بمونه برا افند

گروهان دو

حمله به سمت چشم ها

اول چشم چپ

و بعد از چندین روز

.

.

هر دو چشم فتح میشوند

و پیشروی بسوی باقی اندامهای بدن ادامه دارد

بله

این ارتش دیابت است

که پیش تاخت و

مادر حوریه را سرنگون ساخت

و حوریه را بی مادر

پدرش را بی همسر.

حوریه دیگر هیچ مادری نخواهد داشت

ولی پدرش همسر جدیدی برمیگزیند

و ته دلش قند اب میشود

ادم کفش نو هم میخرد ذوق زده میشود

چه برسد به همسر جدید

همسر قدیم دهسال بزرگتر بود

و پدر حوریه با مخالفت تمام اعضای فامیل 

علیرغم اختلاف سنی ازدواج کرد

پس از مدتی سخت پشیمان شد

افتاد روی دنده ی طلاق

که همان فامیل با مقاومتی خستگی ناپذیر

او را نشاندند پای لرز خربزه ای که خورده است 

نگذاشتند جدایی روی بدهد

تا دیروز که ملک الموت جدایی را رقم زد

پدر حوریه مکرون نبود

که از بودن با زنش لذت ببرد

چون مادر حوریه زن مکرون نبود 

همه اش بیمار بود

دیابت ظاهرا از سرطان بدتر است

ظاهری شکسته و قامتی خمیده

درکنار مردی سالم و سرحال که به وضع ظاهری اش اهمیت بسیار میدهد

باضافه ناچ.و نوچ مردم

و اخلاق بسیار بسیار متفاوت مادر حوریه

زندگی را بر هر دو تنگ کرده بود

و اکنون هر دو از اسارت این زندگی اجباری رها شدند

رها 

نبسته ام به کس دل

نه دل به من نبست کس

چو تخته پاره بر موج

رها رها رها من




شبکه تماشا

هرروز ده صبح

من طرفدار پروپاقرصشم

شهری کوچک در دل طبیعت

لذت میبرم

هریت و نی اولسون

قهرمان اصلی این فیلم هستند

البته برای من.

چار اینگ و خانومش

یک زوج ارمانی رو بنمایش گذاشتن

با فرزندانی ارمانی تر از خودشان

اما هریت اولسون

با تمام ناجوربودنش

ثبات شخصیتی دارد بینظیر

یعنی برای رسیدن به خواست خود

هرکاری میکند

و دقیقا میداند چه میخواهد

و نی بیچاره با تمام سختی با او میسازد

و سازگاری  را بنمایش میگذارد

هدفدار زندگیشان را میسازند

اووه نی


مسلمانیمان را گذاشتیم پشت در و

وار غیبت خانه شدیم

شخصیت ایکس را شخم زدیم

عمیقا و درجهات مختلف

بیانیه اخر این شد که

در هرحال با همه ی نقایص و ضعفها

کار خودش را پیش میبرد!!!!

یا بعبارتی

گلیم خود را از اب میکشد


هوم

یاد رقاصه ی هتل افتادم

همان هتلی که مسلمانیمان را پشت دربش گذاشتیمو

رفتیم توی سالن لهو و لعبش نشستیم

و در نورهای رقصان رنگارنگ

چشممان خیره مانده به رقاصه یا همان همکار دی جی

با حجاب کامل از شر موبایلها

و ذکر بر لب که مبادا مسلمانیمان پشت در گم نشود

چشم دوخته بودیم به او و

حرکات موزون خیره کننده اش

فکر میکردم

ادم بدبختی است

که از بین مشاغل مختلف

رقاصه شده است

کلاس رقص دارد 

فکر میکردم از زور بیکاری و فقر

ادمها رقاصه یا دی جی میشوند

با ان لباسهای عجیب غریبشان

اما این رقاصه ماشین شاستی بلندی دارد

که من ندارم

اگرچه انسان ظاهرالصلاح شریفی هستم

و شوهری دارد که در عکسهای پیجش

خیلی همسر است و ال و بل و جیمبله

و کلی فالوور در پیجش

درکل از زنده بودن راضی است

در هرحال استعدادش شکوفا شده است دیگر

هرچند عجیب است ادم در منکرات بالفطره مستعد باشد

چون فطرت الهی و پاک است

نمیدانم

اما خوب پول در می اورد و

خوب پول خرج میکند

اگر رقاصه است

تمام زندگی اش بر محور ان میچرخد

یک رقاصه ی رقصنده

نه یک رقصنده ی مذهبی نما

مثل ما

مسلمان نمای غیر مسلمان نیست

یا همان مذهبی عاریه ای



هرچند من در طی چند روز اخیر

با خدا درمیان گذاشته ام

که دراین زمانه

مسلمانی کار بسیار بسیار سختی هست

که بنظرم شاید

پیامبران پیشین هم اگر درحال بودند

مسلمانی پیشه نمیکردند



حمله

پیش به سمت کلیه ها

خوبه

خیلی خوب پیش رفتین

کلیه هانابود شدن

کارش به دیالیز رسید

گروهان یک بمونه برا افند

گروهان دو

حمله به سمت چشم ها

اول چشم چپ

و بعد از چندین روز

.

.

هر دو چشم فتح میشوند

و پیشروی بسوی باقی اندامهای بدن ادامه دارد

بله

این ارتش دیابت است

که پیش تاخت و

مادر حوریه را سرنگون ساخت

و حوریه را بی مادر

پدرش را بی همسر.

حوریه دیگر هیچ مادری نخواهد داشت

ولی پدرش همسر جدیدی برمیگزیند

و ته دلش قند اب میشود

ادم کفش نو هم میخرد ذوق زده میشود

چه برسد به همسر جدید

همسر قدیم دهسال بزرگتر بود

و پدر حوریه با مخالفت تمام اعضای فامیل 

علیرغم اختلاف سنی ازدواج کرد

پس از مدتی سخت پشیمان شد

افتاد روی دنده ی طلاق

که همان فامیل با مقاومتی خستگی ناپذیر

او را نشاندند پای لرز خربزه ای که خورده است 

نگذاشتند جدایی روی بدهد

تا دیروز که ملک الموت جدایی را رقم زد

پدر حوریه مکرون نبود

که از بودن با زنش لذت ببرد

چون مادر حوریه زن مکرون نبود 

همه اش بیمار بود

دیابت ظاهرا از سرطان بدتر است

ظاهری شکسته و قامتی خمیده

درکنار مردی سالم و سرحال که به وضع ظاهری اش اهمیت بسیار میدهد

باضافه ناچ.و نوچ مردم

و اخلاق بسیار بسیار متفاوت مادر حوریه

زندگی را بر هر دو تنگ کرده بود

و اکنون هر دو از اسارت این زندگی اجباری رها شدند

رها 

نبسته ام به کس دل

نه دل به من نبست کس

چو تخته پاره بر موج

رها رها رها من


بعدا نوشته:

داشتم میرفتم به سمت مستراح

ناگهان شیطان امد و در گوشم گفت

اگر روزی روزگاری

طبق اصل کوچک بودن کره زمین

حوریه از ناکجاابادی بیاید درون وبلاگ تو

و بخواند مطالب مربوطه را

حتما حتما یک تف توی صورتت می اندازد

خوب اگر این کار را کند

درحقیقت روی حقیقت زندگی تف انداخته است

چون من فقط ان را بازگو کردم

شاید این بازگوییها غیبت محسوب شود.

ولی گمان نکنم

دایره غیبت انقدر وسیع باشد

حوریه اهل وبلاگ خوانی نیست




مسلمانیمان را گذاشتیم پشت درب و

وارد غیبت خانه شدیم

شخصیت ایکس را شخم زدیم

عمیقا و درجهات مختلف

بیانیه اخر این شد که

در هرحال با همه ی نقایص و ضعفها

کار خودش را پیش میبرد!!!!

یا بعبارتی

گلیم خود را از اب میکشد


هوم

یاد رقاصه ی هتل افتادم

همان هتلی که مسلمانیمان را پشت دربش گذاشتیمو

رفتیم توی سالن لهو و لعبش نشستیم

با حجاب کامل از شر موبایلها

و ذکر بر لب که مبادا مسلمانیمان پشت درب گم نشود

چشم دوختیم به رقاصه یا همان همکار دی جی و

حرکات موزون خیره کننده اش

فکر میکردم

ادم بدبختی است

که از بین مشاغل مختلف

رقاصه شده است

کلاس رقص دارد 

فکر میکردم از زور بیکاری و فقر

ادمها رقاصه یا دی جی میشوند

با ان لباسهای عجیب غریبشان

اما این رقاصه ماشین شاستی بلندی دارد

که من ندارم

اگرچه انسان ظاهرالصلاح شریفی هستم

و شوهری دارد که در عکسهای پیجش

خیلی همسر است و ال و بل و جیمبله

و کلی فالوور در پیجش

درکل از زنده بودن راضی است

در هرحال استعدادش شکوفا شده است دیگر

هرچند عجیب است ادم در منکرات بالفطره مستعد باشد

چون فطرت الهی و پاک است

نمیدانم

اما خوب پول در می اورد و

خوب پول خرج میکند

اگر رقاصه است

تمام زندگی اش بر محور ان میچرخد

یک رقاصه ی رقصنده

نه یک رقصنده ی مذهبی نما

مثل ما

مسلمان نمای غیر مسلمان نیست

یا همان مذهبی عاریه ای



هرچند من در طی چند روز اخیر

با خدا درمیان گذاشته ام

که دراین زمانه

مسلمانی کار بسیار بسیار سختی هست

که بنظرم شاید

پیامبران پیشین هم اگر درحال بودند

مسلمانی پیشه نمیکردند



کی خواب

کی بیدار؟

همه خواب

بابالی چغندر بیدار

یادش بخیر

مادربزرگ این قصه رابرایمان تعریف میکرد

هنر قصه گویی برای نوادگان

حالا ما شاید نوه هایمان را نبینیم اصلا

اگرهم ببینیم قصه گویی را بلد نیستیم ابدا

یاد یکی از دوستانبذهنم یورش اورده است

خیلی وقت بود که از خاطرم رفته بود

وقتی یکنفر اینگونه در ذهنم حاضر میشود

طبق اصل دل بدل راه دارد

میگویم حتما او بیادم هست

ولی با وجود وسایل تسهیل کننده ارتباط

ادم دلش مکدر میشود

که چرا ارتباطی با دوستان ندارد

و این ثمره ی اعتماد بیش از اندازه به تکنولوژی است

که منبع مناسبی برای ذخیره اطلاعات نیست

صدای خروپف می اید

مرد خانه خواب است

در خواب چند عطسه ی فیلی میزند

حساسیت بهاره دارد

هوووم

و خواب از چشمانم رخت بربسته است

باران میبارد

از سوراخ پیشین لوله ی هود

می اید 

میریزد

روی تخت اشپزخانه

بعد روی فرش

بعد خودش دوباره خشک میشود حتما

من هیچوقت

هیچ ترتیبی برای جمع کردنش اتخاذ نکردم

چون باران نمیبارید

اما امسال

متفاوت از سالهای پیش است

باید کاری کرد تا سیل راه نیفتاده

یعنی دوستم دارد چکار میکند؟

چقدر دور افتاده ام

از خاطراتم

از گذشته ام

از خود قدیمی ام

چقدر عوض شده ام

چرا شبها بیخواب میشوم؟

عین مادربزرگ خدابیامرز

که شبها خواب نداشت

بهار که میشد

در اولین فرصت دلمه برگ مو میپخت

عجب دلمه هایی

شاید توی بهشت دوباره نصیبمان شود

این شکم را هم اگر نداشتیم

انگیزه زندگی هم افول میکرد

اگر هیچ خبری از دوستم ندارم

اما مادربزرگ حتما توی بهشت برای خودش حالی میکند

مادربزرگ من اگر مرد بود

اسمش در رده ی عرفا لیست میشد

اما نشد

چون زن بود

و درپرده بودن ذات نگی است

خوب است بروم جاپای مادربزرگ بگزارم

اما نمیشود

او کجا و من کجا

مادربزرگ بیحجاب را توی خانه اش راه نمیداد

مگر با یک امربمعروف حسابی

حالا ما با ادمهای بینماز نشست و برخواست داریم 

بقول قدیمیها باهم نان میشکنیم

دوستم ادرس اینجا را داشت

جزو معدود کسانی بود که اینجا را بلد بود

اما نمی اید دیگر

حتما یادش رفته است

اری حتما

سرش شلوغ است

از اندسته ادمها بود که وقت خالی نداشت

بروم مسواک بزنم

دیشب دیروقت از مسجد امدیم

صاف خوابیدم

مسواک نزدم

قدیمترها

بدون مسواک خوابم نمیبرد

چه روزگاری






مثل یک مجسمه سنگی

نشسته بود در ردیف سیاه پوشان

پدرش را بردند

پدری که میراثی نداشت

و او ماند

با پنجاه سال سن

و شغل نداشته و

شوی نداشته

و حالا برود تحت سرپرستی چه کسی؟

باید سر پنجاه سالگی دنبال کسب روزی باشد؟؟؟

اینها توی سر من چرخ میخورند


به کجا میروی ای خاله قزی

چادرت یزدی کفشات قرمزی

میروم بر همدان

شو کنم با رمضان

شو کنم شوهر کنم

نون گندم بخورم

منت مردم نکشم



فضای مجازی همین است دیگر

کسی احوالت را نمیپرسد

هرچند احوالپرسی توقعی گزاف است

در این روزگار که

درعالم واقع

انسانها برای احوالپرسی هم دنبال دلیل میگردند

منبرنشینان مدام در فضایل صله رحم میگویند

و مضرات قطع رحم

ولی همچنان این مدرنیسمازیون است که پیش میتازد

انسان شهرنشین مدرن 

خودش را میبیند و سایه اش را با تیر میزند

حال این انسان در مدار فشار اقتصادی هم که قراربگیرد

با نیروی گریز از مرکز

از همه چیز میرمد

تا خودش را ببیند و نوک دماغش را

هی اسیه

فضا همین است

نسبی است

خودت چون سنگریزه بر اب دریا موج کوچک می افکنی

اگر کوه باشی و در اب فرو بریزی

سونامی روی خواهد داد

چقدر خردیم و بزرگ پندار


بنظرم

اسلامی که امروزه به ما عرضه میشود

پاسخگوی نیازها و مسایل ما نیست

چرا من باید روانشناسی کمال بخوانم

انهم با نویسندگانی خارجی نامسلمان

بلا را میگویند ازمایش است یا کفاره گناه

ما یا مدام درحال ازمایشیم یا کفاره دادن

مشکلی که پیش می اید

دوست دارم در همان مشکل بمانم

اصلا حل نشود

تا از این خلاص میشویم

به یکی بدتر دچار میشویم

خدایا ابراهیم خلیل الله بود

دوست داشت زنده شدن مردگان را با چشم سر ببیند

یونس پیامبر خدا بود

از جهالت مردمان نا امید شدو سر به دریا نهاد

یعقوب از فراغ محبوبش نابینا شد

ما که کسی نیستیم

ما خود پیامبر راهم ندیده ایم

اسلام ناب محمدی ندانیم که چیست

چقدر از ما انتظار داری؟

قارون زمان موسی یکی بود

هرروز خوشی قارونها را ببینیمو به انتظار بهشت الغوث الغوث بزنیم؟

درحالیکه مردان خدا را نمیبینیم

اگر فقر ایمان نمیشناسد

ما همان فقرا هستیم

یعنی از قید ایمان خلاصیم؟

مسلمانی در این روزگار سخت

بسی سخت است




بنظرم

اسلامی که امروزه به ما عرضه میشود

پاسخگوی نیازها و مسایل ما نیست

چرا من باید روانشناسی کمال بخوانم

انهم با نویسندگانی خارجی نامسلمان

بلا را میگویند ازمایش است یا کفاره گناه

ما یا مدام درحال ازمایشیم یا کفاره دادن

مشکلی که پیش می اید

دوست دارم در همان مشکل بمانم

اصلا حل نشود

تا از این خلاص میشویم

به یکی بدتر دچار میشویم

خدایا ابراهیم خلیل الله بود

دوست داشت زنده شدن مردگان را با چشم سر ببیند

یونس پیامبر خدا بود

از جهالت مردمان نا امید شدو سر به دریا نهاد

یعقوب از فراغ محبوبش نابینا شد

ما که کسی نیستیم

ما خود پیامبر راهم ندیده ایم

اسلام ناب محمدی ندانیم که چیست

چقدر از ما انتظار داری؟

قارون زمان موسی یکی بود

هرروز خوشی قارونها را ببینیمو به انتظار بهشت الغوث الغوث بزنیم؟

درحالیکه مردان خدا را نمیبینیم

اگر فقر ایمان نمیشناسد

ما همان فقرا هستیم

یعنی از قید ایمان خلاصیم؟

مسلمانی در این روزگار سخت

بسی سخت است


باشد ان در پرده بازیهای پنهان غم مخور




بعله

امسال ماه عسلی درکار نبود

خدا رو شکر

ما راحت شدیم

پارسالشم چنگی بدل نمیزد

با اون قسمت اخر مبتذلش

ولی جالبه

یک برنامه به یک ادم بند باشه

که چون علیخانی وقت نداره

ماه عسلم تعطیل

اوووم

البته اینکه از ماه عسل پرش کرده به عصر جدید

ترقی محسوب نمیشه

و ماه عسلشم در اوج تعطیل نشد

دیگه حرفی برا گفتن نداشت

دکور تکراریو

شلوار تنگ و تنگ تر علیخانی و

لقمه ای که دور سرش چرخ میداد

تا اخرش بیننده تا بفهمه موضوع چی بود

برنامه تمام بود

امسال نیمه پنهان ماه رو میبینم

خلاصه و فشرده حول محور و موضوع اصلی گفتگو

تازه سر اذانم نیست


شکست سختی بود

هنوز هم هست

همه مدارک و شواهد موجود

بالاخص رفتار و حرفهای بشدت معنی دار و مشکوک متهم

ما را به این جهت سوق داد که تهمت بزنیم

انهم تهمتی به جدیت و محتمل به یقین

اما

حس کاراگاهی اشتباه درامدو

تحقیقات همگی مختومه شد

با اشکار شدن حقیقت

و روسیاهی ماند به ذغال

حالا خوب است

تهمت را اشکار نکردیمو

گذاشتیم در گنجینه ی ذهن بماند

اما

در همین حد هم گناه نوشته شد در سیاهه ی اعمال

ان هم از نوع حق الناس

که نمیشود کاری کرد

جز جلب رضایت

گناه عقل را کم میکند

و این کاهش جبران شدنی نیست

و بدینترتیب

با دست خودم بر علیه خودم اقدام کردمو

در این ماه مبارک

دیگر رویم نمیشود به قران دست بزنم

چه برسد به اینکه بخوانم

هرچند باید بخوانم

تا در ان دنیا 

تقدیم کنم به صاحب همین حق


دست بریده ام زخم شده است

زخمی سیاه و قلمبه

بریدگی اش عمق دارد

گوشت از روی استخوان جدا شد

هوف

چه دردی و چه سوزشی

و خونی که به بیرون هجوم می اورد

دلی که اشوب شده بود

عاقبت زردچوبه و سیاه دانه ی کوبیده

خون را بند اورد

و همه اش یاد رزمندگانی بودم

که در میدان جنگ مجروح شده و

ناچارا متحمل درد

تا امدادگر بیاید

و انها که امدادگر نیامد و

با تنی مجروح اسیر شدند

یا جان باختند

و درد و درد و درد

اخخخخخخ

انگشتم

انهم در ماه مبارک رمضان

که ادم دوست دارد در مهمانی خدا با وضو باشد

تا از بقیه کم نیاورد

با این دست زخمی 

که نباید اب بخورد

چه شانسی


هرروز ساعت شانزده یا شانزده و پانزده دقیقه

شبکه تهران

این اقای پناهیان چی میگه؟

همه حرفاش عجیب غریب

ی جوریه

دور و نزدیک

اشنا و غریبه

چی میگی حاج اقا؟

هزارتا سوال اومد نشست تو ذهنم

کی میخواد جواب بده؟

مست و گیجم  بیا منو از این وسط جمع کن


اشتراک اینترنت به پایان رسید و

شد علیه الرحمه

حالا من اینترنت ندارم

از چندین روز پیش

همه اش رفتم اینجا و انجا

مثل ان دریایی از اینترنت دیگران سود جستم

ان هم اینترنت به ان گرانی

نمیدانم اینترنت گرانتر است

یا سیب زمینی

هرچند پیاز ارزان شد

اما هلو کیلویی ده هزار تومان است

ان هم جعبه ای

و خرما هنوز گران است

و ماکارانی هم پروازی شد

کاش ما هم پروازی بشویم

قیمت دار 

در این ماه مبارک

خدا ما را با قیمت بیشتری بخرد

خدایا شماکه پولدارترین هستی

ما را بخر

به بالاترین قیمت

هرچند خودمان خوب میدانیم

در نایابی نیستیم که قیمتی باشیم

اما

خالقی داریم بس گرانمایه

ادمها برای خط خطیهای ون گوک

یا هر ادم مشهور دیگری

پولهای کلان میدهند

ما هم که مخلوق صاحب اسمانها و زمین هستیم

شاید ناخالصی داشته باشیم

اما جنسمان حتما خوب است

خدایا ما را بخر


باتشکر از همراه اول بابت دو گیگ اینترنت هدیه به مناسبت روز ارتباط

میخوام اسیا تک بگیرم

ولی حس زنگیدنش نیست


تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین جستجو ها